"ذهن کرم خورده"

مى گوید مگر نمیدانى مرگ شقایق را ...بگو
پس زندگى چرا؟ مى گویم مدت هاست دل به
نیلوفرهاى مرداب بسته ام.!!

دلم یک مجلس زنانه !میخواهد ...از همان هایى که زنان محل هاى بالایى و پایینى و اینورى و آنورى با چادر هاى گل گلى و رنگ و رو رفته اشان مى آیند ،چایى میخورند ،قلیان میکشند و مدام حرف میزنند .مجال فرو رفتن دود قلیان در ریه هاى نازنینشان نداده ،پشت سر عره و عوره و شمسى کوره چه صفحه هایى که نمى گذارند ...دلم میخواهد برم جایى و بنشینم در میان زنانى که سر تا پایم را جزء به جزء برنداز کرده وخرامان از اینکه چه موضوع جدیدو نابى !براى غیبت گیرشان آمده چادرهایشان را جلوى دهان آورده و پچ پچ ها را از سر بگیرند."این دختر را میبینى از وجنات و تک و پوز آویزانش معلوم است که به تازگى با یکى از همان آسمان جل هاى خیابان گرد که مفتشان هم گران است بساط دوستى برهم زده و حالا که دیده کفگیرش به ته دیگ خورده و آن نسناس!را از دست داده آمده تا یکى از خانم ها ببیندش و اورا عروسِ خانه ى خان زاده اش  بخواند و به به و چه چه کند اما نمى داند که ما خودمان ختم روزگاریم این مظلوم نمایى ها دیریست براى ما کهنه شده!"دلم میخواهد بروم خانه بى بى .بروم و هنوز ننشسته و عرق تنم خشک نشده بگوید بى بى چرا رنگ به رو ندارى ؟حالت خوش نیس؟نکند کسى تورا چشم کرده ؟؟!بیا بنشین ...بیا تا برایت تخم مرغى بشکنم میدانى که من استاد این کارم .شمسى خانم را که یادت هست !هروقت پسرش شکم درد میگرفت دست به دامان من میشد اصلا اگر دختر ترشیده اش را هم توانست عروس کند از صدق سرى من و همین تخم مرغ شکستن هایم بود .بى بى به قربانت حالا بیا تا ببینم که تورا چشم کرده ...دلم مى خواهد بروم پیش آقا تقى بقال!بگویم آقا تقى چند وقتیست حالم خوش نیست .سرم درد میکند،میسوزد،حس میکنم مغزم را خوره گرفته!حس میکنم کرمیست آن درون که هی دارد وول میخورد...دوایى کن !آقا تقى که هم دستى بکار دارد هم ریشى سفید کرده اینها را بهتر از دکدر ها میداند و دواهایش کم از دواهاى فرنگى و گران قیمت ندارد .اوهم یه دوایى در دستم بگذارد و بگوید این را بخور هر روز نه اصلا هر ساعت !تلخ مزه است اما براى مدت کمى هم که شده کرم هاى مغزت را میمیراند وحالت را جا مى آورد ...مردم اسم هاى زیادى رویش گذاشته اند اما به نظر من اسمى دارد شبیه به "امید" هر روز قدرى در فنجان چایت حل کن و سر بکش!

نظرات (۲)

به نظر چای مفیدی است :)
پاسخ:
اره خیلى:)
شاید باورت نشود اما این را هم خوانده بودم و عاشقش شده بودم 
پاسخ:
باور کن باورم میشه -_-
تو چقدر ب من لطف دارى مهربون بانو جان :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی