اى کاش میان همه ى
این صداهاى مبهم
نجوایى باشد... مرا بخواند...
مرا بخواهد ... کاش کسى باشد
که حرفهایش دل ارامم کند ...
حرفهایى ناب...به شیرینى
شکر حل نشده در چاى سرد ...
تو مرا بخواه ...تو مرا بخوان ...
اصلا بى صدا بخوان !
آخر میدانى چشمهایت با من
حرفها دارد براى گفتن ...