"ذهن کرم خورده"

مى گوید مگر نمیدانى مرگ شقایق را ...بگو
پس زندگى چرا؟ مى گویم مدت هاست دل به
نیلوفرهاى مرداب بسته ام.!!

شدم شبیهه یک قاصدک،قاصدکى

آشفته در هوا سبک و بى دفاع تر

از هر انچه بشود تصورش را کرد...

انقدر که یک نسیم ملایم هم تا نا کجا اباد ها

میکشاندش ومدام اورا به این سو

و آن سو میخزاند .دیگر جانی برایش

نمانده خب .حالا خسته  از این روز هاى

ملال اور و در حالى که دلهره عاقبت

غوطه ور در تاریکیش را  بر دوش میکشد

به دنبال ابزنى میگردد براى التیام  .

التیام زخم های روحش .ذهنم را مى گویم

.خب این نوشتن هم شد ابزن من دیگر .مى دانی ؟!:)

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی